ابوموسی اشعری
اَبوموسى اَشْعَری، عبدالله بن قیس (د 52 ق / 672 م)، صحابی پیامبر (ص). اصل او از یمن بود و به طایفۀ اشعر، از قبال یمانی، نسب میبرد كه خود بخشی از قبیلۀ قحطان به شمار میرفت (نك : ابن سعد، 4 / 105؛ خلیفه، الطبقات، 1 / 428؛ ابن عبدالبر، 4 / 1762). مادرش ظبیه كه عدنانی بود، بعدها اسلام آورد و در مدینه وفات یافته (ابن سعد، همانجا).
در تاریخ مسلمانی ابوموسی با تناقض در مآخذ و روایات روبهرو هستیم. براساس پارهای روایات، او به مكه رفت و با ابو اُحیحه سعید بن عاص بن امیه هم پیمان (حلیف) شد و اسلام آورد و در هجرت دوم مسلمانان به حبشه با آنان كوچ كرد (همانجا؛ ابن هشام، 1 / 347؛ بلاذری، انساب، 1 / 201)، اما ابن سعد (همانجا) تصریح دارد كه وی هرگز حلیف كسی نبوده و پس از پذیرش اسلام به یمن بازگشته است و اینكه موسی بن عقبه، ابن اسحاق و ابومعشر 3 تن از كهنترین سیرهنویسان، او را در شمار مهـاجران به حبشه نیـاوردهاند، این نظر را تأیید میكند (نیز نك : بلاذری، همانجا، ابن ابی الحدید 13 / 314). نیز احمد ابن حنبل (4 / 405-406) از قول نوۀ ابوموسی آورده است كه او و قوموش 3 روز پس از فتح خیبر بر پیامبر (ص) وارد شدند و با آنكه در جنگ شركت نداشتند، از غنایم بهره یافتند. گزارش دیگری حاكی است كه ابوموسی در 7 ق با گروهی افزون بر 50 تن از شهر زَبید یمن از راه دریا حركت كرد و آنان بر اثر طوفانی، درست در زمانیكه جعفر بن ابی طالب و یاران، آهنگ بازگشت داشتند، به سوی حبشه كشیده شدند (ابنعماد، 1 / 53-54). پس همزمان با مطیع شدن یهودیان خیبر، به پیامبر (ص) رسیدند و گویا همین مصادفه سبب شد تا او را در زمرۀ مهاجرین بدانند و مشمول این فرمودۀ رسول اكرم (ص): «شما دو هجرت كردید، یكی به حبشه و دیگری به مدینه» (ابنسعد، 4 / 106؛ ابنعبدالبر، 4 / 1763) به شمار آورند. این روایت همچنین گزارش برخی (نك : ابن سعد، 6 / 16؛ بلاذری، همانجا) را كه از ابوموسی در فهرست شركتكنندگان در جنگ خیبر نام بردهاند، نفی میكند، زیرا ورود او به مدینه بعد از جنگ خیبر، با شركت در جبهه و بهرهمندی استثنایی از غنایم آن قابل جمع به نظر نمیرسد.
تناقض در روایات یاد شده روشن است. اختلاف در اصل همپیمانی و نیز در طرف مقابل پیمان او، اختلاف در كوچ به حبشه، یا بازگشت به یمن، همچنین دوگانگی گفتهها در مورد حضور در خیبر، یا ورود یكسره به مدینه، و نیز اختلاف در وصف لحظۀ ورود اشعریان به خیبر و اسلام آوردنشان، سابقۀ به اسلام در آمدن ابوموسی در مكه را نیز مبهم میكند (ابن سعد، 7 / 434؛ مقدسی، 5 / 102). استناد ابن سعد (4 / 105-106) به روایت واقدی مبنی بر آنكه ابناسحاق نام ابوموسی را در فهرست مهاجران به حبشه نیاورده، درستتر مینماید، زیرا در نسخۀ موجود از متن سیرۀ وی، به روایت یونس بن بُكیر نام ابوموسی دیده نمیشود. با نگاهی دقیق به راویان هجرت حبشه كه جز فرزندان وی نیستند (نك : همانجا) و نیز آنچه مخالفات علی (ع) در مناقب ابوموسی روایت كردهاند (نك : دنبالۀ مقاله)، این موضوع كه قدمت اسلام او در مكه و فضیلت هجرت به حبشه با هدف ایجاد سابقۀ ممتد در اسلام برای او درست شده باشد، محتمل به نظر میرسد و چندان بعید نیست كه فرزندان وی از این راه میخواستند، افتخاری برای پدر خویش كسب كنند. مخالفان علی (ع) هم كه ابوموسی در جریان حكمیت برخلاف آن حضرت رأی داده بود، بر فضیلت سبقت و قدمت او در اسلام تأكید میكردند (نك : زریاب، 181).
ابوموسی یك بار جانشین فرمانده سپاهی شد كه پیامبر (ص) در شوال 8 ق برای سركوب دوبارۀ قبایل هوازن فرستاد و پس از شهادت فرمانده، ابوموسی نبرد را تا پیروزی رهبری كرد (واقدی، 3 / 915-916؛ ابنحبیب، 124؛ ابنسعد، 2 / 151-152؛ طبری، 3 / 79-80). در همین سال او و معاذ بن جبل، از سوی پیامبر (ص) مأمور تعلیم قرآن و احكام به مكیان شدند (نك : واقدی، 3 / 959). ابوموسی در 10 ق پیش از حجة الوداع (بخاری، صحیح، 8 / 50 ) از سوی پیامبر (ص) بر بخشی از یمن امارت یافت (ابن حبیب، 126؛ احمد بن حنبل، 4 / 397؛ طبری، 3 / 228) و تا دوران خلافت ابوبکر نیز در این سمت باقی ماند وبا فتنۀ مرتدان آن نواحی درگیر شد (نک : همو، 3 / 318؛ ذهبی، تاریخ، 16). اما او بیشتر در دوران خلافت عمر در صحنۀ سیاست ظاهر شد. پس از آنكه عمر در 17 ق مغیرة بن شعبه را از بصره فراخواند، ابوموسی را به حكمرانی آنجا گماشت. وی كه چهارمین عامل عمر بر بصره بود، بجز وقفهای كوتاه، افزون بر 12 سال در آنجا حكم راند ( خلیفه، تاریخ، 1 / 126؛ یعقوبی، 2 / 146؛ طبری، 4 / 50، 69-71).
ابوموسی در طول سالیانی دراز با لشكركشیهای بسیار و محاصرههای طولانی، در گشودن شهرهای خوزستان، فارس و نیز بلاد جزیره شركت داشت و فتح شهرهای متعدد با قلاع مستحكم در خوزستان، گاه مستلزم چندین نوبت جنگ و گریز و در مواردی تسخیر مجدد بود. در نخستین جنگ، عمران بن حصین را بر بصره گماشت و اهواز را دوباره تصرف كرد (خلیفه، همانجا؛ بلاذری، فتوح، 370). پس از آن در محاصرۀ شوشتر، به سپاه كوفه به فرماندهی ابوسیرة ابن ابی رُهم یاری رساند؛گرچه محاصره یك یا دو سال طول كشید، آنان سرانجام به حیلهای جنگی بر شهر دست یافتند (خلیفه، همان،1 / 138-141؛ بلاذری، همان، 373- 374؛ طبری، 4 / 83-86، به نقل از سیف بن عمر)، پس از آن ابوموسی در 18 ق به نبرد مردم شوش رفت و آنجا را تسخیر كرد (خلیفه، همان،1 / 132؛ بلاذری، همان، 371؛ طبری، 4 / 90). همچنین ابوموسی و شهرهایی چون مناذر، رامهرمز و جندی شاپور هجوم برد و برخی را به صلح گشود (خلیفه، همان، 1 / 122-135؛ بلاذری، همان، 370-375، جم )، سپس در 18 ق، رُها و بعد از آن سمیساط را به صلح به چنگ آورد و آنگاه حران را به صلح و نصیبین را به جنگ در 19 ق تصرف كرد. در این رشته حملات بود كه در ناحیۀ عَمواسِ شام گرفتار طاعون شد، ولی جان به سلامت برد (خلیفه، همان، 1 / 130-131؛ طبری،4 / 53، 60).
پس از این كامیابیها، ابوموسی به فارس روی آورد (23 ق / 644 م) و به عثمان بن ابی العاص كه گام نخست را در تصرف این دیار برداشته بود. مدد رساند؛ آنان به كمك یكدیگر شیراز و سابور را متصرف شدند (بلاذری، همان، 380-381؛ قدامه، 388). ابوموسی اصفهان را نیز نخست محاصره كرد و تكلیف آن پس از امتناع اهالی از پرداخت جزیه به جنگ یكسره شد (ابن سعد، 4 / 110؛ ابن قتیبه، عیون، 1 / 241؛ طبری، 4 / 183-184، 186؛ قدامه، 373-374). مورخان در مورد فاتح ماه دینار (نهاوند) و نیز دیگر شهرهای ایران چون ری، قم، كاشان و دینور اختلاف نظر دارند. دست كم همكاری ابوموسی با دیگران در فتح این مناطق مسلم است (خلیفه، همان، 1 / 148، 160-162؛ بلاذری، همان، 304، 308؛ قدامه، 372-373؛ قمی، 25، 78). البته در همۀ این فتوحات، ابوموسی، سردار نبود، بلكه گاه امیر بود و گاه زیرنظر دیگران عمل میكرد (نك : خلیفه، همان، 1 / 130-131، 146؛ طبری، 4 / 53، 84، 138، 140-141، 186؛ قدامه، 391).
امارات ابوموسی بر بصره با وقفهای كوتاه كه عمر او را به جای عمار یاسر به كوفه فرستاد و سپس به بصره بازگرداند، همراه بود (طبری، 4 / 161، 163-164). وی از جانب عمر قضای بصره را نیز برعهده داشت و در بررسی متون به راهنماییهای قضـایی خلیفه بر میخوریم كه خطـاب به او نوشته شدهاند (نك : ابویوسف، 117، 135؛ جاحظ، 237؛ ابنقتیبه، همان، 1 / 11، 66، 3 / 88؛ وکیع، 1 / 283-284، 286-287).
ابوموسی اشعری در سالهای نخست خلافت عثمان هم، بر استانداردی بصره باقی ماند؛ امری كه عمر در وصیت خویش به مدت 4 سال (ابن سعد، 5 / 45؛ ذهبی، سیر، 2 / 391)، یا به روایتی یك سال (ابنسعد، 4 / 109) برای او خواستار شده بود. این نكته حاكی از اعتماد بسیار خلیفه به اوست. این نیز كه گفتهاند پسر ابوموسی روایات وی را پنهانی مینوشت و او دستور محو آن را داد (همو، 4 / 112؛ ذهبی، همان، 2 / 390)، شاید خود نمونۀ دیگری از وفاداری او به خلیفه باشد كه كتابت حدیث را منع كرده بود. به هر حال، عثمان امارت و قضای بصره را نیز بر وظایف ابوموسی افزود ( خلیفه، تاریخ، 1 / 196؛ وكیع، 1 / 283). استمرار امارت او بر بصره تا 6 سال پس از مرگ عمر ــ و نه به روایتی 3 سال (طبری، 4 / 264) ــ به درستی نزدیكتر مینماید؛ چه همگان غزل او را به سبب شكایت مردم بصره در 29 ق میدانند (خلیفه، همان،1 / 167؛ طبری، 4 / 264-265).
به هر حال ابوموسی پس از معزول شدن، تفقد مالی خلیفه را نپذیرفت و در كوفه سكنی گزید (ابن سعد، 5 / 45). پس از 5 سال، كوفیان در 34 ق به رهبری یزید بن قیس و مالك اشتر نخعی بر سعید بن عاص شوریدند و او را از كوفه راندند و ابوموسی را به امـارات برگزیدند. به روایت سیف (نك : طبری، 4 / 331-332، 336) از آنجا كه شورشیان در واقع به دنبال خلع عثمان بودند، ابوموسی به دفاع از عثمان پرداخت و قبول امارات را مشروط به بیعت مجدد كوفیان كرد وخلیفه از حمایت او چندان شاد شد كه گفت سالها او را بر امارت خواهد گماشت و بدینسان ابوموسی بار دیگر بر كرسی حكومت كوفه نشست و تا قتل عثمان در این سمت باقی ماند (نیز نك : ابنسعد، 5 / 33-34؛ خلیفه، همان، 1 / 180؛ بلاذری، انساب، 4 / 535-536). هنگامی كه علی (ع) به خلافت برگزیده شد، ابوموسی در نامهای بیعت مردم كوفه را اعلام كرد (طبری، 4 / 443). علی (ع) در حالی كه تمام كارگزاران عثمان را معزول كرده بود، به درخواست مالك اشتر و برخلاف میل درونی، او را بر امارت ابقا كرد (یعقوبی، 2 / 179؛ طبری، 4 / 499). با اینهمه، حوادث بعدی نشان داد كه بیعت ابوموسی چندان هم از روی رغبت صورت نگرفت؛ چنانكه بعدها در جریان ستیزهجوییهای طلحه و زبیر درحالی كه هنوز والی كوفه بود، سخنی بدین مضمون گفت كه حكومت از آنِ كسی است كه فرمان دهد و غلبه كند (نك : بلاذری، همان، 2 / 213).
هنگامی كه علی (ع) به قصد مقابله با فتنۀ طلحه و زبیر رهسپار بصره شد، در توفقگاه ذیقار در نزدیكی كوفه، محمد بن جعفر و محمد بن ابی بكر را به كوفه فرستاد تا مردم را برای ختم غائله، تجهیز و ترغیب كنند. ابوموسی در كار بسیج نیرو با این گفته كه راه آخرت در گرو خانهنشینی است و جنگ دنیاخواهی است و هنوز بیعت عثمان بر گردن ماست و تا كشندگان او مجازات نشدهاند، با كسی نخواهیم جنگید، طفره رفت و حتی پیك علی (ع) را به زندان و قتل تهدید كرد ( طبری، 4 / 481- 482؛ مفید، 242-243؛ ابن ابی الحدید، 14 / 8- 9) و آنگاه كه علی (ع) دومین بار عبدالله بن عباس و مالك اشتر را به كوفه فرستاد، ابوموسی با استناد به حدیثی كه خود از پیامبر (ص) روایت میكرد، اوضاع را به فتنهای تشبیه كرد كه میباید مردمان تا روشن شدن حقیقت، چون پیكرههایی بیجان بر جای بمانند (نك : طبری، همانجا).
علی (ع) این بار، فرمان عزل وی را به فرزندش حسن (ع) داد و او را به همراه عمار یاسر به كوفه فرستاد. ابوموسی دوباره با ایراد خطبهای، كوفیان را از مداخله در آنچه وی آن را نزاغی بین قریش نامید كه خود باید به اصلاح آن بپردازند ــ برحذر داشت، اما سرانجام پس از آنكه حسن بن علی (ع) فرمان عزل را به وی ابلاغ كرد، مالك اشتر او را از قصر حكومتی بیرون راند و مانع غارت اموال او به وسیلۀ مردم شد (بلاذری، همان، 2 / 230-231؛ یعقوبی، 2 / 181؛ دینوری، 145؛ طبری، 4 / 486-487، 499- 500؛ مفید، 243-253). از یك روایت چنین برمیآید كه ابوموسی مدتی متواری بود، اما بعدها ــ شاید پس از جنگ جمل ــ علی (ع) وی را امان داده بود (نك : ابن اعثم، 4 / 2).
علت شهرت خاص ابوموسی در منابع تاریخی، نقش سیاسی مهمی است كه او در امر حكمیت پس از جنگ صفین ایفا كرد و خواه ناخواه از عوامل مؤثر انتقال خلافت به بنی امیه شد. هنگامی كه با خدعۀ عمرو عاص و كوته فكری و دستهبندیهای فرماندهان سپاه عراق سرانجام نبرد به حكمیت كشید، ابوموسی از جانب فرماندهانی از سپاه عراق، چون اشعث بن قیس، زید بن حصین و مسعر بن فدكی ــ كه همۀ آنان یمانی بودند ــ به رغم ناخشنودی و هشدار امیرالمؤمنین علی (ع) به عنوان حكم برگزیده شد. روشن است كه علت گزینش ابوموسی را باید نخست یمانی بودن و سپس كنارهگیری او از جنگ دانست: وی كه در جریان جنگ در عرُض ــ بین تدمُر و رصافه در شام ــ به سر میبرد، همگان را از هرگونه مداخله در آنچه خود فتنه میخواند، بر حذر میداشت و جنگ با اهل قبله را جایز نمیشمرد، اما چون یكی از غلامانش خبر آورد كه مردم صلح كردند، گفت: سپاس خدای را كه چنین شد. آنگاه غلام افزود: مردم تو را حكم قرار دادهاند؛ او پذیرفت و به اردوگاه علی (ع) آمد (نصر بن مزاحم، 500). علی (ع) در خطبهای به این رفتار متناقض وی اشاره كرده است ( نهجالبلاغة، خطبۀ 238).
سرانجام سندی را كه دستور عملی برای دو حَكَم مشتمل بر روش كار، محل و مدت اعلام حُكم بود، تنظیم كردند و براساس این سند كه به امضای بزرگان دو طرف رسید، ابوموسی و عمرو عاص میبایست در دومة الجندل در نزدیكی دمشق گردآیند و حداكثر تا یك سال بر وفق آنچه مقتضای كتاب خدا و سنت رسول خدا (ص) است، اعلام نظر كنند و امنیت هر دو میباید پس از اعلام رأی برای همیشه از جانب طرفین تضمین شود. ابوموسی و عمرو عاص روزهای متوالی به گفتوگو پرداختند؛ چنانكه مردم خواستار شتاب در اعلام نتیجه برای پیشگیری از آغاز مجدد جنگ شدند. در این میان بسیاری از صحابۀ رسول خدا چون ابن عباس، ابوموسی را از خدعۀ عمرو عاص، برحذر داشتند. ابوموسی سرانجام پیشنهاد خلع علی (ع) و معاویه، و انتخاب عبدالله بن عمر به خلافت را مطرح كرد كه با موافقت عمروعاص روبهرو شد؛ ولی چون هنگام اعلام رأی رسید، عمرو عاص با این حیله كه ابوموسی دارای سبقت در اسلام است، وی را فریفت و در سخن گفتن مقدم داشت. ابوموسی بنا بر قرار قبلی سخن گفت، ولی عمروعاص خلع علی (ع) را تثبیت كرد و معاویه را به خلافت برگزید. ابوموسی كه خود را فریب خورده یافت، عمرو را دشنام داد و او نیز ابوموسی را ناسزا گفت و سرانجام ابوموسی راه مكه در پیش گرفت و به خانۀ خدا پناه برد (برای تفصیل، نك : نصر بن مزاحم، 499-507، 533 به بعد؛ بلاذری، انساب، 2 / 334-336، 343-351؛ طبری، 5 / 53-54، 67 به بعد؛ دینوری، 192-193، 199-201؛ یعقوبی، 2 / 189).
علی (ع) در خطبهای معروف، رفتار ابوموسی و عمروعاص را در حكمیت سخت نكوهش كرد و حكم ایشان را حكمی خواند كه خدا و رسول و مؤمنان صالح از آن ناخشنودند (بلاذری، همان، 2 / 365-366؛ طبری، 5 / 77) و در نامهای كه برای ابوموسی به مكه فرستاد، او را به توبه از عملی كه نتیجۀ پیروی از هوی بوده است، فراخواند (نك : ابنعبدریه، 4 / 349). درواقع ابوموسی، چنانكه به ویژه از نقش او در حكمیت بر میآید. مردمی سست رأی، كوته فكر و به دور از زیركی بوده است. علی (ع) نیز او را به اجبار لشركیان به حكمیت پذیرفت وگرنه به گفتۀ ابنعباس، ابوموسی واجد فضیلتی انحصاری نبود كه بر دیگران مقدم داشته شود (مسعودی، 2 / 395).
واپسین گزارش از زندگی ابوموسی به 40 ق باز میگردد كه بُسر بن ابی اَطاة از جانب معاویه مأمور بیعت گرفتن از كسانی شد كه نتیجۀ حكمیت را نپذیرفته بودند، ابوموسی در مكه به سبب حكمی ك به عزل معاویه داده بود، هراسان شد، اما بسر به وی امان داد (طبری، 5 / 139) و او بعدها با معاویه به خلافت بیعت كرد و در شام نزد او رفت و آمد میكرد، اما معاویه چندان اعتنایی به او نداشت (بلاذری، همان، 4 / 43، 47- 48؛ طبری، 5 / 332).
تاریخ وفات ابوموسی را 42، 44، 50، 52، 53 ق آوردهاند (ابنسعد، 4 / 116؛ خلیفه، الطبقات، 1 / 156؛ طبری، 5 / 240). ذهبی (سیر، 2 / 398) مرگ او را، در ذیحجه 44، به واقعیت نزدیكتر میداند. او به هنگام وفات 63 سال داشته است (ابنحبان، 3 / 222؛ حاكم، 3 / 464). در محل مرگ و مدفن ابوموسی نیز اختلاف شده است كه آیا در كوفه بوده یا در مكه (نك : خلیفه، همانجا؛ ابن عبدالبر، 4 / 1764؛ ابواسحاق، 25)، گرچه منابع كهنتر آن را در كوفه كه درآنجا منزل داشته است، میدانند (بلاذری، همان، 4 / 280). برخی از افراد خاندان او نیز از شهرت برخوردارند؛ ابن حزم فهرستی از مشاهیر آنان را آورده است (ص 397- 398). پسرش ابو بُرده، قاضی حجاج بن یوسف در كوفه بوده و بلال، پسر ابوبرده نیز در بصره مقام قضا داشته است (ابن حبیب، 378؛ ابن قتیبه، المعارف، 589). مهمترین فرد از خاندان او ابوالحسن اشعری متكلم مشهور است كه گویا با 8 واسطه به ابوموسی نسب میبرد (نك : سمعانی، 1 / 266-267).
دربارۀ شخصیت ابوموسی در مآخذ تاریخی و حدیثی اهل سنت و امامیه آراء متفاوتی آمده است. بنا به پارهای روایات، درحق او و قوموش آیهای ستایشآمیز نازل شده است (ابن سعد، 4 / 107)، همچنین او را یكی از 6 نفری برشمردهاند كه از عالمترین یاران رسول خدا (ص) بودند (بخاری، التاریخ، 3(1) / 22؛ ذهبی، همان، 2 / 388-389) و هم از این رو در دوران خلافت عمر بن خطاب از كسانی شمرده میشده كه از آنان فقه اخذ میكردهاند (یعقوبی، 2 / 161)، اما در مقابل، علمای امامیه تعابیر تندی به نقل از پیامبر (ص) و معصومان (ع) دربارۀ او به کار برده و از جملۀ کسانی شمرده شدهاند که علی (ع) پس از حكمیت او را در قنوت نماز خویش لعن كرده است (نك : ابن بابویه، الخصال، 485، 499، عیون، 2 / 126؛ الایضاح، 61-64).
گفتهاند كه ابوموسی آوازی خوش داشته و قرآن را با لحنی دلكش میخوانده است (نك : ابنسعد، 4 / 107- 109؛ ابوزرعه، 1 / 231؛ حاكم، 3 / 466؛ ذهبی، همان، 2 / 382، 391-392، 398). ابوموسی همچنین در موضوعات بسیاری از پیامبر (ص) حدیث روایت كرده است (نك : احمد بن حنبل، 4 / 391- 419). ذهبی ( المعین، 24) نیز ابوموسی را از محدثان خوانده و او را از معدود كسانی دانسته كه قرآن را بر پیامبر (ص) قرائت كرده است (نیز نك : 2 / 381). از ابوموسی كسان بسیاری دریافت كردهاند كه از آن میان میتوان به اَنس بن مالك، ابوسعید خُدری، ابوامامۀ باهلی، بُریدۀ اسملی، عبدالرحمان بن نافع، سعید بن مسیب، زید بن وهب و دیگران اشاره كرد (ابن ابی حاتم، 2(2) / 138؛ ذهبی، همانجا).
مآخذ
ابنابیحاتم رازی، عبدالرحمان، الجرح والتعدیل، حیدرآباد دكن، 1372 ق / 1953 م؛ ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهجالبلاغة، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1379 ق / 1959 م؛ ابن اعثم كوفی، احمد، فتوح، حیدرآباد دكن، 1391 ق / 1971 م؛ ابن بابویه، محمد، الخصال، به كوشش علیاكبر غفاری، تهران، 1403 ق / 1362 ش؛ همو، عیون اخبارالرضا (ع)، نجف، 1390 ق / 1970 م؛ ابن حبان، محمد، ثقات، حیدرآباد دكن، 1397 ق / 1977 م؛ ابن حبیب، محمد، المحبر، به كوشش لیشتن اشتتر، حیدرآباد دكن، 1361 ق / 1942 م؛ ابن حزم، علی، جمهرة انساب العرب، بیروت، 1403 ق / 1983 م؛ ابن سعد، محمد، الطبقات الكبری، بیروت، دارصادر؛ ابن عبدالبر، یوسف، الاستیعاب، به كوشش علی محمد بجاوی، قاهره، 1380 ق / 1960 م؛ ابن عبدربه، احمد، العقد الفرید، به كوشش احمد امین و دیگران، قاهره، 1940 ق / 1953 م؛ ابن عماد، عبدالحی، شذرات الذهب، قاهره، 1350 ق؛ ابن قتیبه، عبدالله، عیون الاخبار، قاهره، 1343 ق / 1925 م؛ همو، المعارف، به كوشش ثروت عكاشه، قاهره، 1960 م؛ ابن هشام، عبدالملك، السیرة النبویة، به كوشش ابراهیم ابیاری و دیگران، قاهره، 1375 ق / 1955 م؛ ابواسحاق شیرازی، ابراهیم، طبقات الفقهاء، به كوشش احسان عباس، بیروت، 1401 ق / 1981 م؛ ابوزرعۀ دمشقی، عبدالرحمان، تاریخ، به كوشش شكرالله قوجانی، دمشق، 1400 ق / 1980 م؛ ابویوسف، یعقوب، الخراج، بیروت، دارالمعرفة؛ احمد بن حنبل، مسند، قاهره، 1313 ق؛ الایضاح، منسوب به ابن شاذان، به كوشش جلالالدین محدث ارموی، تهران، 1350 ش؛ بخاری، محمد، التاریخ الكبیر، حیدرآباد دكن، 1377 ق / 1958 م؛ همو، صحیح، بولاق، 1315 ق؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج 1، به كوشش محمد حمیدالله، قاهره، 1959 م، ج 2، به كوشش محمدباقر محمودی، بیروت، 1394 ق / 1974 م، ج 4(1)، به كوشش احسان عباس، بیروت، 1400 ق / 1979 م؛ همو، فتوح البدان، به كوشش رضوان محمد رضوان، بیروت، 1978 م؛ جاحظ، البیان و التبیین، به كوشش فوزی عطوی، بیروت، 1968 م؛ حاكم نیشابوری، محمد، المستورك علی الصحیحین، بیروت، 1398 ق؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ، به كوشش سهیل زكار، دمشق، 1968 م؛ همو، الطبقات، به كوشش سهیل زكار، دمشق، 1966 م؛ دینوری، احمد، الاخبار الطوال، به كوشش عبدالمنعم عامر، قاهره، 1379 ق / 1959 م؛ ذهبی، محمد، تاریخ الاسلام، حوادث سالهای 11-40 ق، به كوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، 1407 ق / 1987 م؛ همو، سیر اعلام النبلاء، به كوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، 1404 ق / 1986 م؛ همو، المعین فی طبقات المحدثین، به كوشش همام عبدالرحیم سعید، اردن، 1404 ق / 1984 م؛ زریاب خوبی، عباس، بزم آورد، تهران، 1368 ش؛ سمعانی، عبدالكریم، الانساب، حیدرآباد دكن، 1382 ق / 1962 م؛ طبری، تاریخ؛ قدامة بن جعفر، الخراج و صناعة الكتابة، به كوشش محمد حسین زبیدی، بغداد، 1981 م؛ قمی، حسن، تاریخ قم، به كوشش جلالالدین تهرانی، تهران، 1313 ش؛ مسعودی، علی، مروج الذهب، به كوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، 1385 ق / 1965 م؛ مفید، محمد، الجمل، به كوشش سیدعلی میرشریفی، قم، 1413 ق؛ مقدسی، مطهر، البدء و التاریخ، به كوشش كلمان هوار، پاریس، 1899 م؛ نصر بن مزاحم، وقعة صفین، به كوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1382 ق؛ نهجالبلاغة؛ واقدی، محمد، المغازی، به كوشش مارسدن جونز، لندن، 1966 م؛ وكیع، محمد، اخبارالقضاة، بیروت، 1950 م؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، نجف، 1358 ق.